خداحافظ…
آخرین کلامی که از تو شنیدم
و باز قصه ی تلخ جاده و آن راه بلند
که تو را از خلوت من می ربود
آسمان می گریست
شیشه ها می گریستند
ومن مبهوت رفتنت
در پس شیشه های مه آلود
بغض دردناکم را بلعیدم
دیوانه وار خندیدم
وتو را بدرقه کردم…

حسادت نکن! …

این که بعد از تو بغل گرفته ام

زانوی غـَم اســت...